«قاب چشات..»
اون که چشماتو شناخت‚خود منم
اون که از تو آینه ساخت‚ خود منم
چه طوری به من میگی« عروس برف»
اون که از عشقت گداخت‚ خود منم
منم اون دختر ساده ی نجیب
تو برای زخم قلبم‚ یه طبیب
من آخه چه طورتو روقایم کنم
همیشه از نظر چشم رقیب
برا من چشای تو یه حادثه ست
خود حس‚ نهایت یه عاطفه ست
چرا چشمات به سراغم نمی یاد
واسه من چشمای تو یه خاطره ست
با چشات نوری بده به خونه ام
چی میشه پر بکشی به لونه ام
من همیشه عاشق عطر گلم
تویی عطر یاس زرد وپونه ام
کی دیده تو قاب چشمای سیات
توی اون باغ پر از حس نگات
یه دفعه عکس منو جا بذاری
من بشم همدم دلواپسیات
ای که اشکات واسه من ستاره شد
توی دفترم کلام تازه شد
توی قاب کهنه ی چشای من
عکس تو تولدی دوباره شد